تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
تکاب خبر و آدرس
tekab.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
چون كسی به دیگری بدی كند یا در مجلسی یك نفر از بدیهایی كه با او شده صحبت كند مردم میگویند آنكه برای تو چاه میكند اول خودش در چاه میافتد.
در زمان حضرت محمد(ص) شخصی كه دشمن این خانواده بود هر وقت كه میدید مسلمانان پیشرفت میكنند و كفار به پیغمبر ایمان میآورند خیلی رنج میكشید. عاقبت نقشه كشید كه پیغمبر را به خانهاش دعوت كند و به آن حضرت آسیب برساند.
به این منظور چاهی در خانهاش كند و آن را پر از خنجر و نیزه كرد آن وقت رفت نزد پیغمبر و گفت: "یا رسولالله اگر ممكن میشه یك شب به خانه من تشریف فرما بشید". حضرت قبول كرد، فرمود: "برو تدارك ببین ما زیاد هستیم". شب میهمانی كه شد پیغمبر(ص) با حضرت علی(ع) و یاران دیگرش رفتند خانه آن شخص. آن شخص كه روی چاه بالش و تشك انداخته بود بسیار تعارف كرد كه پیغمبر روی آن بنشیند. پیغمبر بسمآلله گفت و نشست. آن شخص دید حضرت در چاه فرو نرفت خیلی ناراحت شد و تعجب كرد. بعد گفت حالا كه حضرت در چاه فرو نرفت در خانه زهری دارم آن را در غذا میریزم كه پیغمبر و یارانش با هم بمیرند. زهر را در غذا ریخت آورد جلو میهمانان، اما پیغمبر فرمود: "صبر كنید" و دعایی خواند و فرمود: "بسمالله بگویید و مشغول شوید" همه از آن غذا خوردند. موقعی كه پذیرایی تمام شد پیغمبر و یارانش به راه افتادند كه از خانه بیرون بروند. زن و شوهر با هم شمع برداشتند كه پیغمبر را مشایعت كنند. بچههای آن شخص كه منتظر بودند میهمانان بروند بعد غذا بخورند، وقتی دیدند پدر و مادرشان با پیغمبر از خانه بیرون رفتند پریدند توی اتاق و شروع كردند به خوردن ته بشقابها. پیغمبر كه برای آنها دعا نخوانده بود همهشان مردند. وقتی كه زن و شوهر از مشایعت پیغمبر و یارانش برگشتند دیدند بچههاشان مردهاند. آن شخص ناراحت شد دوید سر چاه و به تشكی كه بر سر چاه انداخته بود لگدی زد و گفت: "آن زهرها كه پیغمبر را نكشتند، تو چرا فرو نرفتی؟" ناگهان در چاه فرو رفت و تكهتكه شد. از آن موقع میگویند: "چاه مكن بهر كسی اول خودت، دوم كسی".
زندانیها آتقی صدایم میزنند. کسی جواد گلپایگانی را نمیشناسد، ولی همه با آتقی رفیقاند. آقای جواد مؤمنی معاون زندان به من محبت دارند و آقای حسنی رئیس بند و آقای یزدانپرست رئیس فرهنگی زندان هم با من بسیار مهرباناند
در یکی از روزهای فروردین ۱۳۸۰، «آتقی» معروف سریال آینه عبرت بعد از یک تصادف، پشت میلههای زندان رفت. آتقی بعد از ۲۵ سال هنوز محبوب است. گلپایگانی از سال ۸۰ پشت میلههای زندان است و هنوز آزاد نشده. گفتوگو با او خواندنی است.
در یکی از روزهای فروردین 1380 هم نوبت به «آتقی» معروف و محبوب سریال آینه عبرت رسید که هدف تیر بلا قرار بگیرد و محبوبیتی را که میتوانست راهها را برایش هموارتر کند. با خود به پشت میلههای زندان ببرد و چهارده سال انتظار بکشد. در دورانی که عمر برخی از محبوبیتها به یک دهه هم نمیرسد. آتقی سریال آینه عبرت بعد از 25 سال هنوز محبوب است و گرچه در چهره رنج دیدهاش نشانی از آن شخصیت آشنای قدیمی نیست ولی هر که میشنود او کیست، بلافاصله عزیزش میدارد؛ مثل راننده آژانسی که قرار بود او را به خانهاش برساند و وقتی شناختش، اختیار از کف داد و بغض کرد.
جواد گلپایگانی از سال 80 پشت میلههای زندان است. با او در یکی از مرخصیهای کوتاهش گفتوگو کردیم؛ در حالی که آثار سکتههایش در چهره و حرکتهای او پیدا بود. مشکلش مثل تار عنکبوت دور و بر زندگیاش تنیده شده و دست و پایش را بسته اما حل نشدنی است. اگر از توضیحهای او سردرنیاورید، مهم نیست. خودش هم میگوید که ماجرا پیچیده است ولی مهم این است که مشکل حل شدنی است.در شماره اخیر ماهنامه فیلم گفتوگویی با این بازیگر سالهای گذشته انجام شده است که خواندنش خالی از لطف نیست.
شما از سال 57 تا 73 هفت فیلم سینمایی را در مقام تهیهکننده، سرمایهگذار و بازیگر در کارنامه دارید و ده سال از این مدت هم به بازی در سریال آینه عبرت گذشت. از این نظر و با توجه به تعداد تولیدات سالانه آن روزهای سینمای ایران، پرکار بودید. ولی چرا پس از پخش آینه عبرت فعالیتهایتان در مقام تهیهکننده کم شد؟
من اصلا از همان ابتدا با دو عنوان تهیهکننده / بازیگر در سینما مشغول کار شدم و هیچ وقت فقط بازیگر نبودم. سال 1350 نخستین فیلمم را با نام مادر با رضا گمرکی کار کردم که به دلیل رگههای سیاساش توقیف شد. سال 57 زر خرید (رضا صفایی) را تهیه کردم و اواخر همان سال در باغ بلور (ناصر محمدی) ... که انقلاب شد. مدتی بعد شجاعان ایستاده میمیرند (عباس کسایی) را تهیه کردم. شرایط مبهم و پیچیده بود و هیچ سینماگری تکلیف خودش را نمیدانست. کار کردن در آن فضا بسیار سخت بود. در همان دوران فیلمی در مصر ساختم که هیچ جا خبری از آن منتشر نشد؛ فیلمی به نام شیر سینا که در مصر فیلمبرداری شد و موضوعش هم جنگ اسرائیل و مصر بود. به دلایل سیاسی نگذاشتند فیلم را به ایران بیاورم و نمایش بدهم.
پول و سرمایه را از ایران بردم ولی چیزی نیاوردم. در عوض 75 روز زندانی شدم. تعجبی هم نداشت. بالاخره انقلاب شده بود و شرایط کشور عادی نبود. دوست و دشمن قاطی بودند و هر روز خبر یک ترور و یک اتفاق تکاندهنده سیاسی منتشر میشد. به دلیل همین شک و تردیدهای حاکم بر فضا سر ساختن فیلم شیلات (رضا میرلوحی) باز سه ماه زندانی شدم . تصور دیگری درباره فیلم وجود داشت که باعث شد مشکلاتی برایم ایجاد شود و تا مدتی درگیر جواب پس دادن باشم. جلال پیشواییان را به عنوان مدیر تولید انتخاب کردم و از داخل زندان با پروژه در ارتباط بودم. فیلم ساخته شد و در نهایت هم به نمایش عمومی درآمد و مشکلی نداشت. تنها اتفاقی که برخلاف پیشبینیها افتاد بازی نکردن خودم در آن فیلم بود.
گویا یکی از علتهای مشکلاتی که پیش میآمد مایههای سیاسی و وجوه کنایی فیلمهای شما بود. به نظر میرسد دلیل مصمم شدنتان برای ساخت فیلم نقطه ضعف (محمدرضا اعلامی) هم همین بود که فیلم مسائلی سیاسی را مطرح میکرد؟
بله. همیشه در فیلمهایی که برای تهیه و تولید انتخاب میکردم به دنبال چنین رگههایی بودم؛، درامهایی با ته مایههای سیاسی که هم داستانشان را به درستی تعریف کنند و هم اشارههایی به اوضاع روز جامعه داشته باشند و وقتی علی صادقی آقای محمدرضا اعلامی را به من معرفی کرد و کتاب نقطه ضعف (آنتونیس ساراماکیس) را خواندم، حس کردم فیلمی که بر اساس آن کتاب ساخته شود، از نظر سیاسی میتوان بر فضای روز جامعه تأثیر بگذارد
ولی بعد از آقای شانس (رحمان رضایی) دیگر فعالیتی نداشتید. درگیر تلویزیون شده بودید؟
نه، آقای شانس ضرر مالی بدی برایم داشت و به همین دلیل فعالیتم در سینما عملا متوقف شد. من خانهام را فروختم و آقای شانس را ساختم، ولی ضربهای خوردم که قابل جبران نبود. سر تولید این فیلم مستأجر شدم و تا الان مستأجرم.
این همه بدشانسی با فیلمی به نام آقای شانس؟! مشکل چه بود؟
دورهای بود که فیلمهای اکبر عبدی با مشکل روبهرو بودند. همه فیلمهایی که او بازی میکرد اگر هم اکران میشدند، اکرانهای پردردسری داشتند. آقای شانس هم قربانی آن شرایط شد.
خب آینه عبرت از کجا آغاز شد؟
من در باغ بلور نقش یک معتاد را بازی کرده بودم و تجربه تیپسازی در این قالب را داشتم. سال 67 محمود دینی از طرف اداره مبارزه با مواد مخدر به سراغ من آمد تا برای سه روز سر صحنه بروم و نقش معتاد را بازی کنم. آن سه روز شد ده سال! شاید جالب باشد بدانید که برای کل بازیام در آینه عبرت حتی یک ریال هم دستمزد نگرفتم.
تعجب نمیکنم! یادم هست سالها پیش محمود دینی در مصاحبهای گفته بود در برخی صحنهها تنها دو بازیگر اصلی و یک فیلمبردار حضور داشتهاند و حتی خبری از گریمور نبوده است.
اصلا خبری نبود. حتی خانه و ماشین خودم را هم در اختیار آن مجموعه گذاشتم. فقط یک پروژکتور داشتیم که وقتی میخواستیم سکانسهای شب را بگیریم، نورش جواب نمیداد. سریال که پربیننده شد، کمی امکانات در اختیارمان گذاشتند، اما در کل اوضاع تولید تعریفی نداشت و کار با حداقلها پیش میرفت. تقریبا فیلمنامهای هم نداشتیم. خیلی از دیالوگهای آتقی را خودم فیالبداهه میگفتم.
نقش معتادان در سینما و تلویزیون ایران کلیشهای دارد که اغلب، ذهنها را متوجه گوزنها میکند. شما برای رسیدن به شخصیت آتقی الگوی خاصی داشتید؟
چند سال در میدان گمرک بنگاه فروش اتومبیل داشتم. آن منطقه پر از آدمهای معتادی بود که زندگی رقتانگیزی داشتند و از پیرو جوان در بعضی ویژگیها و حرکات، مشترک بودند. آن آدمها و مدل حرکتشان الگوی من بود.
و شما به یکی از نخستین ستارههای تلویزیون پس از انقلاب تبدیل شدید. هنوز هم کم نیستند کسانی که آن سریال را به نام آتقی میشناسند.
بله، اصلا آن جلیقه و زیرشلواری تا مدتها در سریالهای تلویزیونی تکرار شد. حتی در پوشش حمید لولایی در سریال زیر آسمان شهر (مهران غفوریان) هم تأثیر آن کاراکتر مشهود بود. یادم هست وقتی قسمت مرگ آتقی پخش شد، مردم به سلیقه خودشان آگهیهای تسلیت چاپ کرده بودند! چند نمونهاش را دارم. آگهیها را روی در و دیوار چسبانده بودند یا بین خودشان دست به دست میکردند. یک خبرنگار خارجی که آنها را دیده بود، من را پیدا کرد و گفت تعجب کرده که توانستهام با بازی در نقش یک معتاد منفور به چنین محبوبیتی برسم. او با من مصاحبهای کرد و حرفهایم را در کنار خبر این اتفاق در روزنامهشان چاپ کرد. آن روزنامه هنوز در آرشیو تلویزیون هست. یک بار رفتم آن را بگیرم که ندادند و گفتند متعلق به تلویزیون است.
خب برسیم به اتفاق تلخی که زندگی شما را عملا به دو قسمت تقسیم کرد.
فروردین سال 80 مقابل حرم امام خمینی(ره) در اتوبان قم در حال رانندگی بودم. یک عابر پیاده میخواست از خیابان رد شود. تصادف بدی شد. چند اتومبیل به هم خوردند و آخرینش متعلق به من بود. اتومبیل من هم به جلو پرت شد و عابر را زیر گرفتم و متاسفانه کشته شد. اتومبیل بیمه نداشت و من چند روز زندانی شدم که با وثیقه آمدم بیرون و دنبال رفع پیامدهای این تصادف بودم که اتفاق تلخ بعدی چند روز پس از این ماجرا رخ داد. در خیابان سهروردی با خانمی تصادف کردم. انگار سایه شومی بر آن اتومبیل افتاده بود، البته این دومی منجر به فوت نشد، ولی شرایط اقتصادی من کاملا به هم ریخت. باید از آن خانم رضایت میگرفتم ولی از ایشان هم خبری نشد.
میدانستم عازم زندان هستم. برای اداره اموالم به یکی از بستگانم وکالت دادم و خودم آماده پیامدهای ماجرا شدم. بستگان نازنین آن مقتول آمدند و رضایت دادند، ولی تصادف دوم و گرفتار شدن من در زندان باعث شد کلی چک برگشت خورده و بدهی به وجود بیاید. فرزندان آن خویشاوند هم الان صاحب پست و مقام شدهاند و من از نظر حقوقی امکان اداره اموالم را ندارم چون در آن زمان وکالت تام به آن فرد داده بودم. آن قدر در زندان ماندهام که اصلا فرصتی برای این کار پیدا نمیکنم. چون در دورهای که باید کلاف سردرگم امور مالیام را باز میکردم و اداره وضعیت را در دست میگرفتم، دائم بدهی پشت بدهی میآمد و من هم گرفتار زندان بودم و هستم و بدهیهایی دارم که امکان پرداختشان برایم وجود ندارد. شخص رهبر معظم انقلاب از همان زمان پخش سریال آینه عبرت به من لطف داشتند.
چند بار خدمتشان رسیدم و تاکید کردند سریال را ادامه دهیم. آن لطف حتی در زمان زندانی شدن من هم شامل حالم شد و ایشان دستور رسیدگی به پرونده من را دادند. متاسفانه در دادستانی تهران کار پیش نمیرود و اتفاقهای عجیبی افتاده است. ما یک قرارداد در تهران بستهایم و بعد رسیدگی پرونده به دادسرایی در قم احاله میشود. من که اصلا مشخص نیست کی بتوانم از زندان بیرون بیایم، چهگونه میتوانم هر بار به قم بروم و ببینم پرونده در چه مرحلهای است؟
متوجه نمیشوم گره این کار کجاست. خب میتوانید یک وکیل بگیرید که پیگیر کارتان شود.
وکیل دارم ولی وضعیت مالیام آشفته است. آقای هاشمی شاهرودی حکم دادند که من شرایط اعسار دارم و آقای لاریجانی هم دستور رسیدگی دادهاند. هر بار منتظرم این دستورها منجر به اتفاقی شود ولی در دادستانی اتفاقی رخ نمیدهد. در این مدت دو بار سکته کردهام. یک بار قلبی و یک بار مغزی، دست راستم بیحس شده و حس میکنم آخرین اخطارها را هم از زندگی گرفتهام. وضعیت مالی من هم روشن است. واقعا ندارم. از کجا بیاورم؟ زنده یاد منوچهر نوذری مدتی در زندان قصر با من هم بند بود. قلبش را عمل کرد و به دلیل شرایط جسمیاش دو سال از دوره زندانش را بخشیدند. من با این وضعیت هنوز باید به زندان بروم. حتی امکان عمل جراحی هم ندارم چون بیمهام در خانه سینما هنوز درست نشده است (کارت عضویت انجمن بازیگران را از جیبش بیرون میآورد). این کارت عضویت من است در انجمن بازیگران و در مدت زندانی بودنم هم داود رشیدی، فریبرز عربنیا، سعید لنکرانی، حسین فرحبخش و تعدادی از دوستان به ملاقاتم آمدند.
کاری هم برای شما کردند؟ در همین 14 سال سینماگران بارها بانی حل مشکلات مالی مردم عادی هم شدهاند.
توقعی ندارم. خود دوستان لابد دهها مشکل و گرفتاری دارند. زمانی دفتر داشتم و نمیگذاشتم هیچ کس دست خالی از دفترم بیرون برود. تعدادی از بچههای سینما را داماد کردم. در سالهای اول انقلاب که اوضاع سینما آشفته بود و اغلب اهل سینما خانهنشین و بیکار شده بودند دست خیلیها را گرفتم. الان وضعیتم این است و همه چیز پیچیده شده. شاید عمرم در همین کلاف سردرگم تمام شود.
این کلاف سردرگم با چه مبلغی گشوده خواهد شد؟
هفتاد میلیون تومان
یعنی شما 14 سال به خاطر هفتاد میلیون تومان در زندان بودهاید؟
نه، کمتر از این بود. الان به این رقم رسیده است. مشکلات در طول زمان به جای آن که کمرنگتر شود پیچیدهتر شد. سال گذشته با خانواده رفتیم برای انتخابات ریاست جمهوری رأی بدهیم. خانمی که مسئول مهر زدن شناسنامهها بود. شناسنامه من را دید و گذاشت کنار. گفتم خانم شناسنامهام مشکلی دارد؟ گفت نه، من همان کسی هستم که 14 سال پیش در خیابان سهروردی به من زدی. گفتم خانم کجایی؟ من برای رضایت گرفتن کلی دنبال شما بودم. ایشان الان در وزارت کشور مشغول کار است و گفت باید 12 میلیون تومان به من بپردازی تا رضایت بدهم. در این شرایط 12 میلیون تومان پول از کجا بیاورم؟ اگر آن 70 میلیون تومان را بپردازم، بیرون بیایم و پیگیر کارهای اموالم شوم، حتی آن رقم را هم در کوتاهترین مدت خواهم پرداخت، ولی تا وقتی در زندان باشم، نمیتوانم و جز خودم هم کسی نمیتواند ماجرا را درست کند.
حالا در زندان وضعیتتان چه طور است؟
زندانیها آتقی صدایم میزنند. کسی جواد گلپایگانی را نمیشناسد، ولی همه با آتقی رفیقاند. آقای جواد مؤمنی معاون زندان به من محبت دارند و آقای حسنی رئیس بند و آقای یزدانپرست رئیس فرهنگی زندان هم با من بسیار مهرباناند. 14 سال در زندان بودن با لطف همین دوستان و کمکشان به فیلم ساختن من تا حدی قابل تحمل شد. بله در زندان تا حالا 5 مستند ساختهام که برای تعدادی از همین فیلمها در زندان اوین برای فعالیتهای فرهنگی جایزه گرفتم. دوست دارم کار کنم. اتفاقا یک طرح هم نوشتهام. من عاشق سینما هستم. دلم میخواهد بیرون بیایم و کار کنم. اما عمرم سوخت. استودیو و دفتر و بنگاه و خانهام رفت. من تنها نانور خانه بودم. نمیخواهم جلب ترحم کنم وگرنه خیلی حرفها برای گفتن دارم. 14 سال تاوان دادم، بس نیست؟
نمیدانم چرا زندانی شدن شما چندان که باید بازتابی نداشت؛ تا سال گذشته که یکی از خبرگزاریها از زندانی بودنتا نوشت.
مجله «همشهری جوان» عکسم را چاپ کرده بود و نوشته او کجاست؟خوشحالم که الان در دفتر مجله «فیلم» هستم. روزهای آغاز کار این مجله را یادم هست. شاید از اولین تهیهکنندگانی بودم که آگهی فیلمم را به این مجله دادم. امیدوارم همین نشریه و همین مصاحبه باعث فرجی بشود. باعث شود بیرون بیایم. خستهام. واقعا خستهام. ماجرای پیش آمده برای جواد گلپایگانی - بازیگر سالهای دور - به یک تراژدی شبیه است؛ سقوطی ناخواسته که بر زندگی موفق یک سینماگر فعال نقطه پایان گذاشت. یادآور دیالوگ شخصیت اصلی رستگاری در شاوشنک که در توضیح زندانی شدنش میگوید: «بدشانسی تو هوا معلقه. باید روسر یکی بشینه. اون شب نوبت من بود».
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی
خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا
می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا
خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه
هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه
خیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شه
نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه
خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره
بره و دیگه سراغی از تو ونگات نگیره
خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه
نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه
خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه
تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه
خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن
بخدا کم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن
خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی
وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی
خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی
از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟
خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی
اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی
خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه
بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه
خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی
کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی
خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه
چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه
خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون
اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون
خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن
چقدر قشنگه اما واسه ی کسی شکستن
خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت
اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت
خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت
دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت
خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه
که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه
خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی
تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی
خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی
از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی
خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره
ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره
این ها تعاریفی بود که خیلی از بزرگان در طول سال ها و قرن ها از هنر داشته اند و همه ی آن ها می تواند هم درست باشد و هم غلط برخی هنر را زیبایی می دانند اما این تعریف هم صرفا نمی تواند درست باشد چون هر اثر هنری برای خلق شدن نیاز به یک هنرمند دارد پس یک گل و یا یک درخت که خود به وجود آمده اند نمی تواند یک هنر باشد، شاید بگویید خداوند یک هنرمند است، درست است اما ما در اینجا به دنبال تعریفی کلی تر از هنر می گردیم.
عده ی ای هنر را وسیله ای برای پالایش و اعتلای روح آدمی بیان می کنند و معتقدند که هنر باید اخلاق گرا باشد اما این هم خود تعریفی نادرست است زیرا هنری که ما در یک پوستر اجتماعی و سینما به کار می بریم با هنر خاتم کاری و خوشنویسی در بیان مفاهیم متفاوت است.
و افراد دیگری هم می گویند هنر نسخه برداری از طبیعت است مانند میل به خشونت، هوای نفس و … که می توانند مثل یک هنر مقدس زیبا باشند زیرا آیینه ی تمام نمای واقعیت ها می باشد. همچنین عده ای هم بر این باورند که هنر بیان احساس و عاطفه ی آدمی و برداشت او از زندگی و جهان هستی است.
اشکالی که در تعاریف بالا وجود دارد این است که همه فقط یک بعد از هنر را در نظر می گیرند ولی هنر کاملا ترکیبی از همه ی آن هاست و نتیجه ی اخلاقی این که هنر تعریف خاصی ندارد و نمی توان برای آن معیارهای مشخصی در نظر گرفت. به همین دلیل متفکران موضوعی به نام (( نظریه نهادی)) را مطرح کرده اند و بر این باورند که اگر چیزی بخواهد یک اثر هنریشناخته شود، ویژگی یا ویژگیهای خاصی نیست که بتوان در درون آن اثر مشاهده کرد؛ بلکه شأن خاصّی است که عالَم هنر برای آن اثر، قائل میشود.
طبق این تعریف عالم هنر شامل کسانی است که در تشکیلاتی نه چندان مدوّن، حضور دارند و به صورتهای گوناگون، در ارتباط با یکدیگر به سر میبرند. این مجموعه افراد که شامل هنرمندان ((نقّاشان، نویسندگان، آهنگسازان، کارگردانان و…))، مدیران موزهها، مدیران هنری، مخاطبان حرفهای آثارهنری (هر چند که خودشان هم هنرمند نباشند)، گزارشگران هنر در رسانهها، منتقدان هنری، تاریخنگاران هنر، نظریه پردازان و فیلسوفان هنر و دیگر کسانی که به نوعی با هنر در ارتباطند، هستند، که در صورتی که در مورد هنری بودن یک اثر به توافق برسند، میتوان آن را یک اثر هنری دانست و اگر اثری از سوی عالَم هنر به عنوان یک اثر هنری شناخته نشود، دیگر نمیتوان آن را یک اثرهنری به شمارآورد.
در حقیقت، عالَم هنر را میتوان مرزی دانست که اگر یک اثر ساخته دست بشر، از آن عبور کند به یک اثر هنری تبدیل میشود و اگر نتواند از آن بگذرد، اثر هنری به حساب نخواهد آمد. با این حساب، میتوان لگن توالت دوشان را هم به این دلیل که به دست یک هنرمند ساخته شده است و در یک فضای هنری به نمایش درآمده است و هم به دلیل این که از سوی جامعه هنرمندان عالَم هنر، به عنوان یک اثر هنری پذیرفته شده است، یک اثر هنری به حساب آورد.
تیموتی بینکلی، هم درباره این مسئله که آیا برخی از آثار بحثانگیز امروز، به راستی آثار هنری اند یا نه، میگوید: فقط میتوانم بگویم که آنها به دست کسانی که هنرمند محسوب میشوند، ساخته (یا خلق یا ایجاد) میشوند، منتقدان، آنها را با عنوان آثار هنری مورد نقد و بررسی قرار میدهند، در کتابها و نشریههای مربوط به هنر، درباره شان بحث میشود، در گالریها یا مکانهای مرتبط با هنر، به نمایش گذاشته میشوند و چیزهایی از این قبیل.
جشنواره تئاتر کودک و نوجوان شهرستان تکاب با عنوان پروانه ها برگزار شد .
این جشنواره با حضور 70 نفر و به مدت 2 روز در مجتمع فرهنگی و هنری شهرستان تکاب برگزار شد اقای افشار نژاد دبیر این جشنواره گفت : از 32 متن ارسالی به این جشنواره 20 متن برگزیده و 8 گروه نمایش به جشنواره راه یافتند.
در پایان این جشنواره در گروه نمایش کودک نمایش نقش باباجون به نویسندگی و کارگردانی زهرا افشاری نژاد و در گروه نوجوانان نمایش ردپای دیروز به نویسندگی ایوب افشاری نژاد و کارگردانی زهرا افشاری نژاد مقام های اول را به خود اختصاص دادند .
از ورزشكاران و مربي ورزش پيش كسوت كشتي – آمادگي جسماني و تاي بوي از بازيگران خانه سينما و تئاتر سينما تلويزيون اخيرا از سوي جهاد كشاورزي به درجه با زنشستگي نائل شده است .
وی در فیلم شب دهم حسن فتحی
روزگار غریب کیانوش عیاری
چهل سرباز نوری زاد
پای پیاده درنقش معاد به کار گردانی اصغر توسلی
ستایش سعید سلطانی
دختران اصغر توسلی و۰۰۰
وهمچنین در فیلم فراموشی همبازی داریوش ارجمند می باشد که در اینده پخش خواهد شد
اینجانب امیر رضوانی برای این پیشکسوت جهاد کشاورزی و بازیگر و ورشکار قهرمان آرزوی موفقیت دارم.
امیر رضوانی
:: موضوعات مرتبط:
هنری،
، :: برچسبها:
داود بنی اسد,
این وب سایت تقدیم معلم اخلاق و دانشمند جاوید الاثر محمد حسن رضوانی باد که در جنگهای داخلی در شهرستان سنندج مفقود شد . یادش گرامی باد ونامش همیشه جاوید باد. , و یاد معاون مدرسه ای که در آن درس میخواندم مرحوم فرخ نصر الهی که همیشه بر لبانش لبخنی داشت و چهره ای مهربان وبیاد دبیر تاریخ و جغرافیم در مدرسه راهنمائی شریعتی مرحوم شهید حسن حاجیانپور
.شهرو یاد استاد عزیزم مرحوم سید عبدالرزاق رضویان که پایه گذار راهپیمائی های مدارس شهر تکاب در اول انقلاب بود. و یاد مرحوم معلم سید یحی رضویان یار دیرینه پدرم و مرحوم معلم عزیزمان حسین وظیفه و پهلوان بزرگوار نصرت اله نقدی عزیز مرحوم و همه معلیمین و فرهنگیان گمنام منطقه افشار من شهر تکاب این مرزوبوم آشنا سالها است
جان گرفته کشتی اندر شهر ما
پهلوانی باید اندر ورزش کشتی جوان
همچو تختی بایدت نامت نشیند بر دلان
رستمی و پرچمی هر دو شهید زنده اند
یادشان باقیست بر دلها چو زاد این مو طنند
ملکیان را اسوه باشد ملکیان
نی رود یادش ز دل چون نقش بسته بر دلان
داغ بر دلها نهاد اخلاق خوب قاضیان کند
دل از این جهان و گشت یار غازیان
چون بنی هاشم زنور هاشمی بود وبرفت
نوریان چون نور حق تابید و هم تابنده رفت
باب رضوان را گشودی ای امیر گشته ای بر دام پر دردان اسیر
چشم بر در کی نشان یابی زاو از پدر دوری و دل محزون او
و اما این وبلاگ بیاد تاریخ تکاب و اساتیدی چون پدر عزیزم و شهیدان گرانقدر منطقه وتمامی
دوستداران تاریخ اصیل شهرستان تکاب ایجاد کرده ام.
تكاب به معني آب باريكه و زمين كم آب است. منطقه تكاب داراي ده ها اثر تاريخي قبل وبعد از اسلام است كه از آن جمله ميتوان به تخت سليمان اشاره كرد كه در 45 كيلومتري شمالشرقي آن واقع شده است.
شهر باستاني شيز در آن مكان قرارداشت واحتمالاً به علت فعاليتهاي آتشفشاني كوه زندان در فاصله 105 كيلومتري تخت سليمان، ويران شده و آثاري از آن برجاي نمانده است. نام تكاب تا سال 1316 هجريشمسي تكانتپه (تپه پر ازخار) بوده است.
شهرستان تكاب از شمالغربي به هشترود،از شمالشرقي به زنجان،از طرف غرب به صائيندژ واز جنوب وجنوبغربي به سنندج وسقز واز طرف جنوب شرقي به شهرستان بيجار محدود است و وسعت آن 2523 كيلومتر مربع مي باشد.
بنا و يادمانهاي تاريخي
بالاخانه قزقپان سنگ
در 5 كيلومتري شمال غربي روستاي قزقپان سنگ در سينه كوهسنگي يك مناره جالب توجه وجود دارد كه امتداد آن به دامنه صخره منتهي مي گردد.
زندان سليمان
زندان سليمان بر روي كوهي قرار گرفته كه در قله آن دهانه بزرگي از يك آتشفشان غير فعال وجود دارد. ارتفاع اين زندان مخوف افسانهاي كه ديواره صخرهاي آن كاملاً عمودي است از يكصد متر بيشتر به نظر ميرسد و بویگاز تندي از درون اين چاه عظيم به مشام ميرسد.
زندان سليمان بيشتر به يك دهانه آتشفشاني خفته ميماند و وجود چشمههاي آبگرم معدني در روستاي احمد آباد درپاي همين كوه مويد اين نظر است.
قلعه تخت سليمان
تخت سليمان و مجموعه آثار باستاني و تاريخي آن يكي از مهمترين و مشهورترين مراكز تاريخ و تمدن ايران محسوب ميشود.اين مجموعه در ناحيه تكاب و بر روي يك بلندي طبيعي به ارتفاع 20 متر از سطح دشت احداث شده است.
كليه آثار آن درون يك حصار و ديوار بيضي شكل بنا شده ودر درون دشتي گسترده واقع شده است. حصار بيروني از سنگهاي لاشهاي به ابعاد مختلف و به ضخامت 5 متر، ارتفاع 14 متر و محيط بيروني 1200 متر بنا شده است.
لايه بيروني حصار از سنگهاي تراشدار نماسازي شده و داراي 38 برج دفاعي مخروطي شكل است. بناي ديوار و حصار بيروني متعلق به دوره ساساني است، ولي در دوره ايلخاني نيز ضمن مرمت پارهاي از قسمتهاي فرو ريخته ، دروازه جديدي در مجاورت دروازه جنوبي عهد ساساني احداث گرديد.
در اين مجموعه تاريخي محل شگفت انگيزي به نام زندان قرار دارد كه مشتمل است بر بقاياي معبدي از دوران ماقبل تاريخ و عهد ماد. در اطراف تخت سليمان آب گرمهاي جوشان و حتي چشمههاي سرد وجود دارند كه بسيار جالب توجه و ديدني هستنند. همچنين شكاف بزرگي كه در اثر زلزله پديد آمده از نكات ديدني تخت سليمان است.
قلعه سردار افشار (حسينعليخان افشار)
در ضلع شمال غربي مركز شهرستان تكاب، قلعهاي شامل سه بخش اندروني، بيروني و محل نگهداري احشام در يك مكان خيلي وسيع احداث گرديده بود. اين عمارت در زمان سلطنت ناصرالدينشاه قاجار توسط سردار حسينعليخان افشار در سال 1281 هجري قمري احداث گرديده.
قلعه اربابي يلقون آغاج (چهار باغ)
قلعه يلقون آغاج در اوايل حكومت قاجاريه، با نماي هشت ظلعي منظم در دو طبقه احداث گرديد و داخل عمارت را با كاشيهاي رنگين و نقاشيهاي با ارزش مزين نمودند.
قلعه رشيد الدوله (حسنخان افشار) دورباش
اين قلعه توسط رشيدالدوله در دوره سلطنت شاهان قاجار در ميان باغهاي انگور و درختان ميوه، احداث گرديده است.
دژ ساري قور خان
اين بنا از دوران پيشاز تاريخ، مركز تمدنهاي هزاره اول بوده و از عصر مادها تا دوره ساساني اقوام متعددي در آنجا سكونت داشتهاند. دژ به صورت پشته عظيم سنگي در حاشيه شرقي رودخانه سارق در 600 متري از دره سر بر آورده كه از همه طرف محفوظ و مجزاست و دستيابي به آن مشكل و به اين لحاظ جايگاه امني براي ساكنان آن در ادوار مختلف بوده است.
بقاياي برجهاي ديده باني و دخمههاي صخرهاي با حياط و آبانبارها به فرمهاي چهار گوش منظم و نا منظم و مدور و پلكانها و راهروهاي استوانهاي ارتباطي، قابل ملاحظهاي ميباشد. به احتمال قوي اين محل در دوره غارنشينان مورد استفاده بوده و اهميت خود را در ادوار بعدي نيز حفظ نموده است.
قلعه محمد حسين خان مير پنج دور باش
اين قلعه توسط محمد حسين خان مير پنج در دوره سلطنت شاهان قاجار در روستاي معتدل دورباش احداث گريده است و درحاشيه طولي يكي از ديوارهاي قلعه و قسمت بيروني آن آينه بزرگي نصب نموده بودند كه مشرف به گردنه زرينه اوباتو و دوراهي ديواندره بودكه حركت و عكسالعمل نيروهاي مهاجم و يورشگران را منعكس ميكرد.
دژ بلقيس
روي قلعه جنوبي كوه بلقيس استحكاماتي با نام متداول تخت بلقيس وجود دارد كه ويرانههاي آن در سال 1959 كشف گرديد. تاريخگذاري بنا را به دوره ساسانيان محتمل ميكند.
تپه مجيد
در فاصله 3 كيلومتري شمال شرقي بين تخت و دهكده تارهكند در حوالي قبرستان جديد تپهاي معروف به تپه مجيد وجود دارد كه بر روي آن سفالهايي از دوره ساساني بدست آمده است.
اين مكان وجود احتمالي محوطههاي مسكوني از دوره آتشكده را نشان ميدهد كه از نظر باستانشناسان محل گورهاي دسته جمعي تومولوسها مربوط به هزاره اول قبل از ميلاد است. مجموع گورهاي تومولوس كه به شكل تپه باستاني است، شامل چند هزار گور فرعي ميباشدكه يك گور اصلي را حلقه وار در ميان گرفتهاند.
جاذبه هاي طبيعي
آبهاي گرم احمد آباد
در فاصله 2 كيلومتري شمال غربي روستاي احمد عليا حفرههاي آبگرمي وجود دارد كه بنا به روايت گذشتگان خاصيت دارويي داشته و مورد استفاده عموم قرار ميگيرد.
در ميان چشمه هاي آبگرم احمد آباد در نقاط نزديك آبگرمها، حفرههاي پر از آب سرد نيز وجود دارد كه خاصيت دارويي داشته و مورد استفاده عموم قرار ميگيرد.
اين آبها بعلت داشتن املاح معدني گوناگون بعد از طي مسير در روي زمين رسوباتي به رنگهاي سفيد زرد مايل به نارنجي و در بعضي موارد كاملاً قرمز بر جاي ميگذارد.
غار كهريز
اين غار در كهريز تكاب واقع شده و قطر دهانه آن در حدود 2 متر و طول و عرض آن نيز 3 متر است.
چمن متحرك بدرلو (چمن گلي)
چمن گلي در كيلومتر 17 شمال شرقي شهرستان تكاب و در 3 كيلومتري شرق روستاي بدرلو از دهستان افشار بخش مركزي واقع شده است.
در داخل دره سبز، و درختان چنار و بيد و نيزار و چمن درياچهاي به قطر طبيعي تقريبي 80 متر و با جزيرهاي شناور مملو از ني بقطر 60 متر وجود دارد كه در اثر وزش باد به طرفين حركت ميكند.
زندان برنجه
زندان برنجه در 28 كيلومتري شمال شهرستان تكاب در روستاي برنجه ( برنجك) از دهستان چمن، بخش تخت سليمان و در دامنه كوهي معروف به طويله سليمان واقع شده است.
درياچه خسرو
در وسط آثار باستاني تخت سليمان درياچهاي كه عمق آن حدوداً 110 متر و ابعاد آن80در120 متر است وجود دارد. آب درياچه بصورت چشمه جوشان از اعماق زمين بيرون ميجوشد كه منظره بسيار جالبي دارد.
آب درياچه آهكي و نسبتاً ملايم و غير قابل شرب است و هيچ موجود زندهاي در آن وجود ندارد. وجود اين درياچه فيروزهگون در ميان قلعه و قرار داشتن قلعه در وسط يك سلسله كوههاي دايرهاي شكل، منظرهاي را به وجود آورده كه يكي از عجايب ديدني و تماشايي منطقه ميباشد.
اماكن زيارتي ومذهبي
مسجد جامع تكاب
اين مسجد در سال 1332 هجري قمري به دستور سردار حسينعليخان افشار در زمان سلطنت ناصرالدينشاه بنا گرديده است.
مسجد جامع روستاي اغولبيك
مسجدجامع روستاي اغولبيك به دستور يكي از اربابان محلي در سال 1332 هجري قمري احداث و هم اكنون بعد از گذشت چندين سال از قدمت آن بطور سالم و فاقد آثار ويراني مورد بهره برداري قرار ميگيرد.
كليساي چهار طاق
در شمال غربي و كيلومتر 36 شهرستان تكاب در روستاي چهار طاق پايههاي چهار ستون مخروبه وجود دارد كه در نزد اهالي به كليسا مشهور است. از نظر كارشناسان اين بنا مربوط به دوره ساسانيان بوده و به يك آتشكده شباهت بيشتري دارد. پايه هاي اصلي طاق خراب شده و اطراف آن كه در محل به كليسا معروف ميباشد توسط افراد سود جو براي گنج يابي به كلي ويران شده است.